- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
خورشيد پر تـلألو هـفت آسمان شدي ذي الحجه شهير زمين و زمان شدي با اهدنا الصراط تو شد راه، مستـقـيم وقتي كه حمد خواندي و تفسير آن شدي تـكــثــيـر گـشـتـه آيــۀ ايـاك نــعــبــد از آن زمان كه هادي اهل جهان شدي ابـن الجـواد! تا كه گـدايـت شـديـم ما مثل پـدر كـريم شدي، مهـربـان شدي تا سفره هاي دست كريم تو پهـن شد ما ميهمان شديم، تو هم ميـزبان شدي امـروز بر دريـچـۀ قـلـبـم نـزول كـن لطفي كن و مرا به غلامي قـبول كن هر وقت شيعه سائل و محتاج میشود درياي لطف و جود تو موّاج میشود دل را به دست غير تو هرگز نمیدهم از اين قضيه عـشق تو انتاج میشود پرهاي جبرئيل نگـاهم در آتش است وقتي كه خاك پاي تو معراج میشود در امتحـان رشتـۀ عـشـق و ولاي تو هر كس كه زير دَه شده اخراج میشود تو پـادشـاه كـشـور ديـنـي بـدون شك گـاها عـمـامه بر سر تو تاج میشود امـروز بـر دريـچـه قـلـبـم نـزول كن لطفي كن و مرا به غلامي قـبول كن امروز آمـديـم كه عـيـدي به ما دهـيد يك گوشه، يك كنار به ما نيز جا دهيد چشمان ما به دست شما خيره گشتهاند تـا كـه مـجـوّز سـفـر ســامــرا دهـيـد از اين چل و دو سال فقط لحظهاي بس است تـا بـا اشـارهاي دل ما را جـلا دهـيـد از الـتـمـاس پُـر شـده دستـان خـالـيـم وقـتـش شده كه تكه نان بر گـدا دهيد گـفـتـنـد كه بـلا سبـب قـرب میشـود بي زحمت اي طبيب به ما هم بلا دهيد امـروز بـر دريـچـۀ قـلـبـم نـزول كن لطفي كن و مرا به غلامي قـبول كن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
ای به عشقت دل از بـلا ایـمن ای ز مهر تو جان و دل روشن ای که هستی یگانه هادی دین نام تو چون عـلـی خـیـبـر کـن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
آسمـانـیـست جـلـوه های شما روی چشمان ماست جای شما حضرت جـبـرئیـل با بـالـش طاق نصرت زده برای شما هرکسی که شنیده گفته چنین بی نـظـیـر است ربّـنـای شما هـمـۀ بـرگ هـای پــایـیـزی می شود سبـز زیر پـای شما با دو دسـتـان خـالـی ام دارم چـشـم امـیـد بر عـطـای شما و بـرای قـیـامـتـم کـافـیـسـت نـخـی از گوشـۀ عـبـای شما از مسیـر خـطا بـرم گـرداند روشـنــایـی رد پــای شــمــا افـتـخـار تـمـام مـا این است شـده آقــای مــا گـدای شـمـا شب برای خودش سلیمان است زائـر صبـح سـامـرای شما عشق ما بر شما ارادی نیست عشق ما جز امام هادی نیست ای صفا بخش انجـمن هادی رونق یاس و یـاسمن هـادی گل خوش عطر و بوی زیبارو عـلـت رویـش چـمـن هـادی دهـمـیـن نـور محض آل الله پــدر دومـیـن حـسـن هــادی در جمال تو منعکس شده است روشـنـایـی پـنـج تـن هــادی در قـنـوتت فـرشتـه ها بودند به دو دست تو بوسه زن هادی بی نظـیری در انتقاد و کلام هستی استاد در سخن هادی شیر در پرده را که جان دادی روح تـازه بـده به من هادی روز محـشر در ازدحـام بیـا نـام مـا را صدا بـزن هـادی همه محتاج یک دعای توأیم حاجت قلب مرد و زن هادی واکن از کاروبار ما گره را تـا بـبـیـنـیـم مـاه سـامـره را آسـتـانـت هـمـیـشه پـا بر جا ابـتـدایـت هـمـیـشـه نـا پـیـدا ای عــلـی چــهــارم شـیـعـه نــــــوۀ اول امـــــام رضـــا ایـهـا الـهـادی ای امـام نـقـی دهمین حجّـت ای امام هـدی صاحب اقتدار و شوکت حق رهـبـر و مقـتـدای مذهب ما با وجودت همیشه می نـازیم بــه تــمـــام اهـــالـــی بـــالا اعـتـقـادات مـا درسـت شـده با فـرازهـایی از دعـای شما جامعه ساز ماست جامعه ات نـسـخـۀ رشـد روح انـسانهـا نـگـذاری بـه سـیـنـه هـا داغِ دیـدن صحـن سـامـرایـت را در زمانت سه بار شد تخریب بـارگـاه شـریـف کرب و بلا ای ولــی خــدا زبــانــم لال تو کجا مجـلس شراب کجا؟ ظرف غـمهای تو لبالب بود اشک تو نذر اشک زینب بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
زدل سرود مدحـتت، سر عاشقانه میکنم مِنَ الازل اِلـی الابـد تو را بهـانه میکـنم اگر نـوای رب کنم خـدای را طـلب کـنم من از هـدایت تو سـر بر آستـانه میکنم شه دهم فقط تویی، چهارمین عـلـی تویی به نـام نـامی عـلـی تو را بهـانه می کـنم نه ترک ذکر تو کنم نه حد شکـر تو کنم نـدای اعـتـلای تو به هر زمانه می کـنـم تویی که بر هدایتت هزار خضر تشنه لب منم که آب زنـدگی طلب ز خـانه می کنم مدیـنـۀ دل مـرا ضریـح طـور کـرده ایی چه سجده ها به مقـدم گـل سمـانه می کنم بگو به شکر نعـمت خـدای حیِّ لامکـان سلام ما درود ما به جدِّ صاحب الـزمان دل رمـیـده ام بـه یـک، نـگـاه مـایـل آمده به سایـۀ حـضور تو اسیـر و حـایـل آمده تو آن یم کرامتی که از خروش بخششت طمع کنان و سرکشان دلم به ساحل آمده ز موج خوش نگاهیات ز موج خیر خواهیات به اوج بی سپـاهـی ات هـزار سائـل آمده دلم گرفته بوی تو نـشسـته کُـنج کوی تو طلب کـند سبـوی تو که سـاقـی دل آمـده به چشمک ستاره ها چه خیره شد نظاره ها به یثرب است اشاره ها که ماه کامل آمده ولــیِّ حـیِّ داوری؛ ســلالــۀ پــیـمـبـری ز نسل پاک کوثری؛ تو حیدری حیدری تـو نـاشر حـقـیـقـتـی تو مـظهـر ولایـتی تـو هـادی طـریـقـتـی تو کـشـتی هـدایتی تویی شراب ناب من حساب من کتاب من شفـاعـتم به دست تو به حال ما رعـایتی نه وصف توست کار من نه مدح تو شکار من تو صید وصف داوری ز بس که خوش حکایتی مرا به خویش بنده کن بیا و مُرده زنده کن مسیح جان خسته کن ز بی کسان حمایتی میان حصر دشمـنـان امیـد قـلب دوستان طـلایـه دار شیـعـیـان امـیـر بـا درایـتـی به روز غم مرا ببر به سوی خود کشان کشان سلام ما درود ما به جـدِّ صاحب الزمان
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
در پیـروی از عشیرهات شیعه شدم در پـرتو حُـسن سیرهات شیعه شدم هـادی قـلـوب حـق طـلـب ادرکـنـی با جـامـعـۀ کـبـیـرهات شـیـعـه شـدم *************** منـظومـۀ معـرفـت بـدان جامعه را در فکر و دل و جان بنشان جامعه را گر راه نجـات طالـبـی، حجّـت حـق فرمود سه مرتبه: بخوان جامعه را ************** داریـم ز دوسـت مـاتـم و شـادی را عـزّ و شرف و غـیرت و آزادی را صد شکـر که جا به دفـتر دل دادیم گـلـواژۀ عـشـق حـضرت هـادی را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
اهل ولا مـرحـبـا فـصـل سـرور آمـده سـیـنـۀ سیـنـای دل مـرکـز طـور آمده سـاقـی تـوحـیـد بـا جـام طـهـور آمـده جلوه گر از بـرج غـیب آیت نـور آمده محـو شده بـاطل و حـق بـه ظـهـور آمـده که گشته روشن به او چشم و دل خاص و عام بیا به بستان وحی فـیض دگر را ببین به دست شمس الضحی رشک قمر را ببین روی ملک را نگر، جن و بشر را ببین با پدری چون جواد بهین پسر را ببین عـلـی بـخـوانـش ولـی پـیـامـبـر را بـبـین امـام هـادی است این هـدایـتـش مـسـتـدام دهُــم ولــیِّ خــدا امــام ایـن نُـه وراق به علم او پایبند هشت جهان هفت طاق شش جهت و پنج حس بدو بَرَد اشتیاق فتد در این چار بام بدون مهرش فـراق اگـر دو عــالـم کـنـد به مـهــر او اتــفـاق بـه ذات یـکـتـا شـود جـحـیـم، دارالـسـلام مــحــبّـت او بُــوَد عــنـایـت واســعــه به امر و نهیـش مـدام جـاذبه و دافـعه ز فیض او شد قـوی بـاصره و سامعه عـنـایـتـی از کـفـش عـنـاصـر اربـعـه حــکــایـتـی از دمـش زیــارت جــامـعــه کز آن هـزار آفـتاب درخشد از هر کـلام بـیـا به بیت الـولا جـمـال داور بـبـیـن جـمـال داور نگـر روی پیـمـبـر ببـین کـمـال خـیـرالنـسـا جـلال حـیـدر ببین کـنـار ابن الرّضا رضای دیگـر ببـین جـواد را بـا گـلـی بـهـشـت پـرور بـبـیـن بهشت از این گـل گرفت آبـرو و احـترام ابـوالحـسن کـنـیـه و عـلـی بود نـام او ز حــور دل مـیبـرد کـبـوتــر بـام او پــرنـــدگــان هـــوا شــیــفــتــۀ دام او درنـدگـان زمیـن اشـک فـشـان رام او چـشـمـۀ آب حـیات جرعـهای از جـام او الا الا تـشـنــگــان از او سـتــانـیــد جــام پناه من کوی او نگاه من سوی اوست کعبۀ من سامره قـبلۀ من روی اوست رشتۀ توحید من سلـسلـۀ مـوی اوست بهشت در سایـۀ قامت دلجـوی اوست جهان هـستی هـمه پُر از هیاهـوی اوست عـالـم خـلـقـت کـنـد در حـرمـش ازدحـام به هر کجا ساکنم مرا وطن سامره است تکلمم روز و شب به هر سخن سامره است نقل سخن سامره نُقل دهن سامره است مرا به حجش چه کار؟ بهشت من سامره است که خاک آن مظهر حیّ زمن سامره است به صبحگاهش درود به شامگـاهش سلام بر این زمین آسمان دوخته چشم نگـاه بر این زمین آورد مَلَک ز گردون پناه از این زمین میوزد نور به عرضِ اله از این زمین یافت دل به سوی معبود راه در این زمین خـفتهاند دو آفـتاب و دو ماه نرجـس نیکـو سرشت حکـیـمه با دو امام بگـوش عـالـم رسـد نـدای این خاندان دودۀ آدم شــود فـــدای ایـن خــانــدان ناز به شاهـان کـنـد گـدای این خاندان خـلـقـت هـستی بود برای این خانـدان زبـان «میـثـم» کـنـد ثـنـای ایـن خـانـدان هماره در روز و شب همیشه در صبح و شام
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
سرچـشمۀ فـیـض حی سرمد آمد آئـیـنـۀ نــور حُـسـن احـمــد آمــد تبریک به ثامن الحجج باید گفت چــارم عــلــی آل مـحــمّــد آمــد ********** سید هاشم وفایی *********** گـل نـغـمـۀ شـادی از منـادی آمـد از سوی مـدیـنه بانگ شادی آمد بـا آمــدن طـنـیـن بــال جـبــریـل عــطــر نـفــس امـام هــادی آمـد ********** سید هاشم وفایی *********** بر لشکر کفر چیرهات باید خواند خورشید به شام تیرهات باید خواند درس ادب و ولایـت و تــقـوا را در جـامعه کبـیـرهات باید خـواند ********** ولی الله کلامی ***********
در مکـتـب عشق اوستادی هادی ریحـانـۀ حضرت جـوادی هـادی چون نام تو خار چشم دشمن باشد گوییم جهـان فـدات هـادی هـادی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
در میـان جـامـعـه از آه خود با مـاه گفتم أیها الهادی الـنقی؛ یابن رسول الله گـفـتم نامتان تا بر زبـان آمد به سـامـرّا رسیدم ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم نیمه شب از مویتان از لیلةالقـدرم نوشتم صبح شد از رویتان از فالق الإصباح گفتم آسمان چـشم هایم را کـمی ابری کـشیـدم زیر باران قطره قطره از شما آنگاه گفتم خاکهای صحنتان مرطوب شد مانند ساحل رو به دریا ایستادم از غمی جانکاه گفتم خانهات آباد ای مرد غریب ای مرد تنها خواستم از غربتت چیزی نگویم؛ آه گفتم آبـرو دارم ولی با شوق لبـخـند رضایت از گـنـاهان خـودم بینی و بیـن الله گـفـتم بیت هـشتم بود سـامرّا برایم مشهدی شد سمت خورشید خراسان جملهای کوتاه گفتم گفتم از شمس الشموس و تو همان شمس الشموسی من ندانسته شما را تو شما را مـاه گـفـتم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام با یاران در شب عاشورا
ما اندکـیم و خـیل دشمن، بیشمارند ما چند فرد، اینان همه، چندین هزارند امشب مرا در کـربـلا تـنها گـذارید آخر عـزیزان شما، چـشم انـتظارند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شب عاشورا
امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند یک دسته حق، یک دسته باطل برگزیدند یک دسـته راه نـار را در پیـش دارند یک دسته عشق یار را با خویش دارند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شب عاشورا
منای عشق را حال و هوای دیگر است امشب شب عاشور یا غوغای روز محشر است امشب برادر را مباد از خواب بیدارش کنی زینب که او را سر به روی دامن پیغمبر است امشب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شب عاشورا
امشب فـقط مـانـده برای ما برادر این دشت فردا میکند غوغا برادر با من نگو فردا چه خواهد شد که زینب میترسد از غمهای این صحرا برادر خار مغـیـلان بـیـابان جـمع کن تا فردا نگـردد جـمع با پـاهـا بـرادر راز و نـیـاز امشب تو فـرق دارد از غصهها میگوید این نجوا بردار میگویی از گودالُ خونُ و طاقتی نیست تا دیـدنـی ها بـشـنـوم حـتی برادر بـاور نـدارم زینتِ دوش نـبـی را سُمها کند هم سطح با شنها برادر درد فـراق تو بـرای کُـشـتـنـم بس دیگر چرا سر نیزه و سرها برادر از غارت خلخال و خون گوشواره چیزی نگویی بین مَحرمهـا برادر گفتی اسارت میروم، اینکه محال است! با غـیـرتی که دیـدم از سقا برادر وقـتی میان نـیـزهها گـم شد تن تو با نـالـهات راه مرا کـن وا بـرادر
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شب عاشورا حسینی
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر میشود فردا میان قتلگه در خون شناور میشود امشب به سقا بس سخن گوید ز سوز تشنگی فردا تمام بـاغ او لب تشنه پرپر میشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شب عاشورا
در خـیـمـههـا صدای خـدایـا بلـنـد شد زیـنـب ز داغ مـاتـم فـردا؛ بـلـنـد شـد فـریاد وا حسین؛ ز اعـمـاق سیـنهاش تا گـشت با خـبـر ز قـضـایـا بلـنـد شد پرسید غـرق نالـه که آقا چه میشود؟ تکلیف زینبت شب فـردا چه میشود؟ سـجـاده بـاز کـردهای و نـاله میکُـنی باران شدی و تـوبۀ صد ساله میکُنی گاهی خروج میکنی از خیمه گاه خود خـیـره نـگـاه جـانب آن چـاله میکُـنی انگار این عمل؛ عمل دل بخواه توست این تکّه از زمین نکند؛ قتله گاه توست امشب فضای خیمه پُر از عطر سیب توست زینب اسیر گریه؛ ز حال عجیب توست حرفی بزن عزیز دل من که خواهرت مضطر ترینِ نـالـۀ امن یجـیب توست اشـکـت به مـن اجـازه آوازه مـیدهـد دل شورهام خبر ز غـمی تازه میدهد یک لحظه کن نظر به من زار و مضطرت آری مـنـم کـه زل زدهام در بـرابـرت از بس که محـو ذات خـداونـد اقـدسی اصلاً محل نمیدهی امشب به خواهرت از جان من عروج مکن روح پیکـرم حرفی مزن ز رفـتن خود؛ ای برادرم خون منِ ز خود شده را کم به شیشه کن زخم فراق؛ کم به دل خسته ریشه کن یا حرفی از جُدا شدن از خود مگو وَ یا با من مگو عـزیز دلم صبر پیـشه کن امشب دلـم اسیر ملال اسـت یا حسین من بیتو؛ عین فرض محال است یا حسین گــریــان تـریـن دیــدۀ دریــایـی تــوأم امشب اسـیـر غــصّـۀ فــردایـی تــوأم فردا ز بس كه حمله به جسم تو میشود مـن نـیـز نـاتـوان ز شـنـاسـایـی تـوأم گـفـتـی بـه نـالـه غـرق تمـنا نکن مرا زینب بـیـا و خـوب تـماشـا بکـن مـرا فــردا تـمـام پـیـکـر تو زخـم میشـود از پـای تـا دم سـر تـو زخـم مـیشـود اذنم دهی به صورت خود لطمه میزنم با من مگو که حنجر تو زخم میشود گفتی سری به روی تنت نیست بعد از این جز تکه بوریا کفنت نیست بعد از این
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام با خواهر در شب عاشورا
داری عقیله، خواهر من گریه میکنی آیـیـنـهٔ بـرابـر من گـریـه مـیکـنـی از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت خـیلی شبـیه مادر من گریه میکنی دل شوره میچکد ز نگاه سه سالهام وقتی کـنار دخـتر من گریه میکنی من از برای غربت تو گریه میکنم تو از برای حنجر من گریه میکنی امشب برای ماندن من نـذر میکنی فـردا برای پیکـر من گریه میکنی امشب نشـستهای و مرا باد میزنی فردا به جسم بیسر من گریه میکنی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در کوفه
این همه انگـشتها بالا ز چیست؟! روز روشن وقت استهـلال نیست روز روشن روی نی، وقت زوال کس ندیـده خـون بریـزد از هـلال ای تو خود قـرآن و زیـنب آیـهات ای من و مهمل خجـل از سایهات با سـرت شـمـع دلــم گــردیــدهای ســایـه بـان مـهــمـلـم گــردیــدهای تو به چـشم من بده از نـیـزه نـور من گـلـوی پـاره میبـوسم ز دور من نه آن هـستم که از پـای اوفـتم هـر چه آمد پیـش در هـم کـوفـتـم صبـر در مـوج بـلا رام من است بـحـرِ غـم در قـلـب آرام من است من به مقتل خصم را دادم شکست من گرفتم پیکـرت را روی دست من کـتک خوردم کـنـار پـیکـرت تـا کـنـم دفـع خـطـر از دخـتــرت این من این داغ تو این ظلـم عـدو گر سخـن با من نـمیگـویی مگـو ای مـسـیـح فـاطـمـه اعـجـاز کـن بـا یـتـیـم خـود سـخـن آغــاز کـن
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
بانوی خیمهها غـم غربت به بر کشید یک کـوفه درد بر سر بار سفـر کشید او زنـده مـانـده بود ولی رنـج کـربـلا از کشتگـان کـرب و بلا بیـشتر کـشید در عرصهای که مسلخ ماه و ستاره بود کـبریت شامیان شد و تیغ سحـر کشید نقـاش عـاشقـان شد و با رنگ واژههـا یک نینوا زمین و زمان شعلهور کشید روشنگـرانه چهرۀ خورشید عـشق را از پشت ابـرهای سیاست به در کشید زینب زنیست مرد که مردان بیافـق تـا دور دست او نـتـوانـنـد پَـر کـشـیـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه
ای هلال من به بالای سنان قرآن بخوان قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان با صدای خود مسخّـر کن تمام کـوفه را کوفه را هم کربلا کن؛ هم چنان قرآن بخوان گر چه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن گرچه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان تـا مـگــر آوای قــرآن تـو آرامــم کـنــد بر فراز نیزه، ای آرام جان قرآن بخوان تا که اسـلام تو را اهل زمین بـاور کنند ای امـام کـلّ اهـل آســمان قرآن بخـوان زادۀ مــرجـانـه دارد قـصـد آزار تـو را تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان صـوت قـرآن سر تو، سر بـلـندم میکـند تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان یـاد قـرآن پـدر کن؛ روی دست جـدّمـان وارث حیدر! تو هم نوکِ سنان قرآن بخوان آن چه دیدم مـادرم زهـرا برایم گفته بود این مصیبت را نمیکردم گمان؛ قرآن بخوان هرکه هرچه دارد از این خاندان دارد حسین تا به میثم هم دهی سوز نهان قرآن بخوان
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها در کوفه
شناخت چشم ترِ عمّه این حوالی را شناخت تك تك این قـوم لا ابـالی را چقدر خون جگر خورد مرتضی شب ها ز یـادشان ببرد سفـرههای خـالی را هـنوز عـمّه برایم به گـریه میگوید حكایت تو و آن فصل خشكسالی را نمیشود كه دگر سمت معجرش نروی؟ به باد گـفـتهام این جـمـلۀ سوالی را عطش به جای خودش، كعب نی به جای خودش شكسته سنگ مـلامت دل سفـالی را دلـم برای ربـاب حـزیـنه میسـوزد گرفـته در بغـلـش كـودك خـیالی را شبیه مادرتان زخمیام، زمین گیرم بگو چه چاره نمایم شكسته بالی را؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت مسلم علیه السلام
ای پـیـشـتـاز خـیـل شـهـیـدان کــربـلا ای کـوفـه با قـیـام تـو مـیـدان کـربـلا عـطـر تو مـیوزد به بـیـابـان کـربـلا دوم شـهـیـد در ره سـلـطـان کـربــلا! ای بـاغـبـان پـنـج گـل پـرپـر حـسـیـن در شهـر کوفه یـاور بـییـاور حسین! مـصباح پٌر فـروغ هـدایت تویی تویی دریای لطف و جود و عنایت تویی تویی آن کز حسین کرد حـمایت تویی تویی تـنهـاتـرین شهـیـد ولایت تـویی تـویی در مکتب حسین که خود رهبر تو بود اول سری که گشت بریـده، سر تو بود از کودکی «حسینحسین»ات شعار بود بر شـانـۀ عـقـیـل، دلت پـیـش یـار بود اسرار عـاشقی به رخـت آشـکـار بود قلبت به شوق دادن جان، بیقرار بود جـانـم فـدات باد که پـیـش از ولادتـت داده خـبـر، رسـول خـدا از شهـادتـت دشمن ز چارسو به سویت بست راه، تنگ از خون به ماه عارضت آخر زدند رنگ وز چنگ گرگها بدنت گشت چنگچنگ از بام بر سرت عوض لاله ریخت سنگ جاری چو خون پاک تو در جام آب شد آب از شـرارۀ لب خشـکـت کبـاب شد گفتی به «آبآب» چه میخواهی از لبم؟ آتـش بـگــیــر از عـطـش آتـش تــبــم من یـاد کـام تـشـنـۀ عـبـاس و زیـنـبـم گریان به آل فاطمه هر روز و هر شبم پیش از قیام کربوبـلا تشنه جان دهم تا بـر امـام خـویش تـأسّی نـشان دهـم در مـاتـم تـو آل پـیــمـبـر گـریـسـتـنـد چشم بتـول و احمد و حـیـدر گریستـند عباس و عون و قاسم و اکبر گریستند در موج خون دو بسمل بیسر گریستند در هـر دلی به یاد تو فـریـاد و آه بود حـتی حسیـن، یـاد تو در قـتـلـگـاه بود بر دخـتر تو چون خـبـر قـتل تو رسید اشک از دو دیده ریخت و آه از جگر کشید آن داغ دیـده قـصـۀ قـتـل تو را شنـیـد دیگـر سـر بـریـده مـیـان طـبـق نـدیـد هرچنـد ریخت خون دل از دیدۀ ترش زینب گرفت در بر خود همچو مادرش ای جـان عـاشـقـان شهـادت فـدای تـو از مـا سـلام بر سـر از تـن جـدای تو کـوفـه نـکـرد گریه اگر در عـزای تو اشک حسیـن ریخت به دامن برای تو «میثم» گـریست بـر بـدن پارهپارهات در قلب اوست زخم فزون از شمارهات
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
جان بر کف بازار توأم یوسف زهرا دلـبـاخـتـه دار تـوأم یـوسـف زهـرا هر سو بکشانند به هر کوچه تنم را در سـایـۀ دیـوار توأم یوسف زهرا
: امتیاز
|